روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

ک ی م ی د و ن ه چ ی م ی گ م

 

تقدیم به چشم هایی که در راه ماندند و دل هایی که آنها را راندند

تقدیم به اشک هایی که غرورشان شکست و عهدهایی که کسی آنها را نبست

زندگی شیبی ست

عشق سیبی ست

و وای بر حال آن که در عشق پای بند نظم و ترتیبی ست

و اما قرار نبود

آن وقت های تو جایشان را با این وقت های من عوض کنند

قرا نبود

عشق هم مثل گیلاس مثل بوسه مثل عیدی و مثل تعطیلات اولش قشنگ باشد

قرار نبود

کسی سختش باشد که بگوید دوستت دارم

 قرار نبود

کسی به هوای نشکستن دل دیگری بماند

قرار نبود

هرچه قرار نیست باشد

قرار تنها بر بی قراری بود وبس

گمان نمی کنم گناه من سنگین تر از نگاه تو باشد

اما یقین دارم

که کودک دلت کمتر از پیش بهانه مرا می گیرد





اگه حس داری ادامه بده


آره


همه هر روز اینجا از گلات رد میشن





ببخش

              تو    ببخش


                            غرورمو ببخش

                                               حضورمو ببخش

                                                                   منم یه عابرم عبورمو ببخش



تویی که اشک تو شبیه شبنمه


همیشه تو نگات

                                  




                                            یه حس مبهمه


کاشکی یکی بود ...

تقصیر من بود ...

تقصیر من بود

که سراغ سایه را از خورشید می گرفتم

و سراغ تو را

از وسعت دور دریا ها

سراغ قدم هایت را از راه هایی میگرفتم

که هرگز تو را

حتی به خواب عبور هم ندیده بودند

تقصیر من بود که نامت را با عطر ستاره

بر بالش شب مینوشتم

تا آسمان خواب هایم بوی تو را داشته باشند

تقصیر من بود

که برای آمدنت فال میگرفتم

نباید گره خیال را و خاطره را

از حقیقت تلخ روزمرگی ها باز میکردم

که در رویای آفتابی تو

برای یک عکس عاشق ماندم

تقصیر من بود

که تو را عاشقانه دوست داشتم

حاضر بودم زندگیم را برای با تو بودن بدهم

برای تمامی چیز هایی که تقصیر من بود

معذرت میخواهم

تقصیر من بود


شاید هم


تقصیر من یا تو نیست

 

این روزا همه بجای کمک نگاه می کنند و نهایتا آرزوی ... می کنند شما چطور!

 

کاشکی یکی بود   که بیشتر  از نگاه ... یاد گرفته بود

 

تاتا

 

 

بازم شبی رو زنده سر کردم


من به اندازه یک وجب از فهمم

این را فهمیدم که سکوت دم شب

چه بسا بدتر است از گناه دم صبح تا هزار رو یک شب

من اگر برخیزم و صدایی بزنم

که اهای فهمیدم این سکوت یعنی ظلم

لااقل شب به سکوت می خوابم

یاد من می آید

هر که مبصر می شد با گچ قرمزی روی تخته

در کنار نام بدهای کلاس جمله ای حک می کرد:

«هر که با استاد نیست ادم نیست»

تو سری می خوردیم

وعده مان می دادند چوب از چوب معلم گل تر؟

درس دهقان فداکار باز هم منحل شد

زنگ انشا بازهم با ریاضی حل شد

نمره انضباط همگی از دم بیست

هرکه حرفی میزد نمره اش ....

این که خیلی خوب بودهرکه اعتراضی میکرد

مشتی میخورد که انگار او فقط ادم نیست

من که عادت کردم پشت دستی خوردن

تو اگر خاموشی

نمره ی ننگینت تا ابد از دم بیست...

 تاتا