روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

درس هایی که روزگار غریب بهم آموخت.

صرف کن!...

رفتم ..رفتی. رفت..

ساکت میشوم میخندم !...

ولی خنده ام تلخ میشود،...

استاد داد میزند خوب بعد ادامه بده

و من میگویم:

رفت... رفت... رفت رفت...

و دلم شکست،

غم رو دلم نشست،

رفت شادیم بمرد،

شور از دلم ببرد ،...

رفت ..رفت ..رفت...

و من میخندم و میگویم... -

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ... 

 

 

 

 

این را میدانم

که هر گاه کسی بهتر از من را به دام انداختی

فراموشم خواهی کرد

ولی این را بدان

که هر گاه به دام کسی بدتر از من افتادی

مرا به یاد خواهی

کارم از گریه گذشته است به آن میخندم

خنده تلخ آدما همیشه از دل خوشی نیست

گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست ... 

 

تاتا

غم تلخ غروب

دوردستها کسی را می شناسم که قلبی به
وسعت دریا دارد .....
چشمهایش امتدادی از غمگین ترین غروب خورشید ...
زندگیش و تبسم لبانش گلچینی از غنچه های نو شکفته ی
بهاری است ...
دستهایش به اندازه تمام کهکشانها جای دارد ...
و قدمهایش در ابتدای زندگیست...
او را و نگاههای عاشقانه اش را می شناسم ...
نگاههایی مملو از یاس محبت او را می شناسم
او را که وجودش سرشار از آبی بی کران است ...
او را که همراه نسیم صبا می وزد  آری او را می شناسم...
در دوردستهاست ولی در دور دستی که همین نزدیکی
هاست ...
خانه اش پر از سادگی و صفا ...
کلبه ی بی ریا و محقر او را می شناسم ...
او نیمه پنهان و روح گمشده من است ...
آسمان خانه اش همیشه آبی باد او را می شناسم....  

 

 

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

 پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست .

تاتا

بازگشت ....

سلام  

با خنده    برگشتم

 

 

چون نتونستم برم برگشتم   

 

یه نیرویی نگهم می داشت 

نمی ذاشت حرکت کنم 

الان نمی تونم بگم اما برمی گردم و میگم بهت چی شد 

اما برمی گردم

حتما