روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

خدمت مقدس ...

سخته ولی باور کن

اومد اونی که همیشه خودمو ازش ترسوندم

اومد سرم

اومد

دارم میرم سربازی اونم یه جای دور و سرد (تبریز)

اومدم به رسم رفاقتی که داشتیم ازت خداحافظی کنم

سخته خداحافظی اینجوری

البته دیگه همه خودمونی هستند همه عین خودم شدند یا درک میکنند یا احتیاجی به درک نمی بینند...

اگه دیگه خبری ازم نشد که همه بدیها و دروغ ها و... به مهربونی های زیادتون ببخشید

 شاید هرگز نباشم ...

ببخش نه به این خاطر که من بخشیدمت چون تو لایق بخشیدن بودی چون شاید ... منم باشم

این هم رسم قشنگی از اون رسم های قشنگ روزگار غریب