روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگارم غریبه

 

  

 

در این روزگار غریب
هر طرف مرا افراد بی وفا پر کرده اند
امید هایه خوب و بد مرا از من گرفته اند
زندگی مرا فصل به فصل از من دزدیده اند و این قلب شکسته ام را صد بار به آتش کشیده اند
کوهی شکسته بودم از درد و غمی که برای هیچکس مهم نبود
کوهی که بدون هیچ ناله ای شکسته شدم
گلی که قبل از رسیدن بهار در آرزوی  زمستان شدم
آنها عشق و زندگی مرا ربوده اند
قلب غریب من دیگر طاقت مرا ندارد
حال با چشمانی  اشک بار در  عزای سرنوشت خویش نشسته ام
نمی دانم حساب روزگار از دست رفته ام را از چه  کسی پس بگیرم 

 

اینم آخرین درد و دل هام  

تاتا

چند تا حرف دل!!!

اگر کسی مرا خواست بگویید رفته باران را تماشا کند و اگر اصرار کرد بگویید برای دیدن توفان‌ها رفته است و اگر باز هم سماجت کرد بگویید رفته است تا دیگر باز نگرد 

 

 

دلم در حلقه غمها نشسته  

زبانم بسته و سازم شکسته وجودم پر ز شعر عاشقانه ست  

 تورا می خواهم و اینها بهانه ست 

 

 

  

 

تو که خوشحالی دلم را شکستی بدان ای بیچاره کور، آن چه را که شکستی تصویر زیبای خودت بود که در دلم ساخته بودی 

 

تاتا