روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

اینم یه مقایسه جالب


مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت:

بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟…

من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟

جوابش این بود:

شاید علتش این باشد که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"

تنده!!! اگه جنبشو داری بخون

سلام بی عرضه

چیه بهت برخورد!!!

مطمئنم اینقدر بی سواد و بی ... هستی که حتی ارزش این چند دقیقه وقته بیکار به هدر دادنه منو هم نداری


تویی که تمام زندگیت بدبختیه

تویی که از همه عالم و آدم می نالی

تویی که از زندگی کزدن فقط همینو بلدی که صبح تا شب ناله کنی و از .... همه چی بنالی

و آخرش بیای توی لونت  و بعد یه شام کوفتی (به قول خودت)چراغ خاموش یه کاری بکنی که حاصلش یه بچه بیگناه باشه

تند تند یاد گرفتید بچه پس بندازید

بیخیال از تربیت بیخیال از آیندش ...

آخه خودت کجای این دنیا رو گرفتی که یکی دیگه هم میاری

میاری که تا یکی دو سالگی پشت بندازی و به هوای اون گدایی بهتری انجام بدی

آخه بدبخت!!!

تو که از اول تا آخر عرضه وایسادن رو پای خودتو نداری

بر فرض محال

که به یه جا رسیدی

     میخای با عقده این همه سال چه کنی

دیروزساعت 11.30 از حوالی میدون *** میگذشتم

یه دختر بچه داشت دستمال میفروخت    اینقدر این بچه چهره معصومانه داشت که اشکمو در آورد

گفتم صبحونه خوردی  گفت نه

از لب بنفش شدش تو اون سرما معلوم نبود بخاطر برودت هوا اونجوری شده یا بخاطر شکم خالی


دستمال خریدم و رفتم اون طرف تر وای سادم ببینم کسی ازش خرید میکنه

بعد از حدود 4 یا 5 دقیقه که کسی حتی نگاش نکرد

 باز برگشتم سمتش و یه دستمال دیگه ازش خریدم خواستم ازش عکس بگیرم دائم میگفت

نه دوس ندارم...

جالب این بود بعد 30 ثانیه که موبایلمو درآورده بودم عکس بگیرم دیدم 3و4 نفر وایسادن نگاه میکنند

گفتم اگه دوس دارید ازش خرید کنیدو من جلوتونو گرفتم میرم این ور تر  میدونی چی جواب دادن

:

گفتند نه میخوام نگاه کنم ببینم چیکار میخوای بکنی

تو دلم گفتم خاک بر سرت که حتی دل از یه 500 تومنی هم نمیکنی


تازگی ها یه آهنگ از گوگوش واسه وبم گذاشتم هر روز که میگذره چیزهایی میبینم که میبینم دیده های قبلیمو میشه نادیده گرفت و با این دید نگاه کرد


یه بار خوب به این آهنگ گوش کن با این حال و هوایی که تو این پستم هست

منم یه عابرم

                                منم گذشتم

توهم میگذری 

اما باور کن میتونی یه تیکه از مسیر هر روزتو بجای تاکسی پیاده یا با ... بری و اون پولی رو که برات موند برای یکی از همین بی گناه ها خرج کن آلبته بیتر سعی کن خوراکی باشه که فقط بخوره و چیزی برای اون ... که اینجوری واسه یه مشت ریاله بیشتر انداختنشون کنج خیابون نمونه


حالا ببین







  چون دوس نداشت عکسش بره تو اینترنت چشمهای معصومشو پوشوندم


از این به بعد خیلی راحت از کنار بچه ها نگذر اگه دوس نداری کمک کنی یکم فقط واسه دل خودت فقط یکم نگاهشون کن  نگاهشون رو حس کن 


بعدش می فهمی تو نگاه کی حس مبهم هست


تاتا

دوباره شکست خوردم امابازم تلاش می کنم



گل من گریه مکن

که در آینه ی اشک تو غم من پیداست

قطره اشک تو داند که غم من دریاست

گل من گریه مکن

سخن از اشک مخواه که سکوتت گویاست

از نگه کردنت احوال تو را میدانم

دل غربت زده ات      بی نوایی تنهاست

من وتو میدانیم         چه غمی در دل ماست

        گل من گریه مکن

اشک تو صاعقه است

تو به هر شعله ی چشمان ترم میسوزی

بیش از این گریه مکن

  دل به امید ببند نا امیدی کفر است    چشم ما بر فر داست

  ز تبسم مگریز          در دندان تو در غنچه لب زیباست

                 گل من گریه مکن....