روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

کاشکی یکی بود ...

تقصیر من بود ...

تقصیر من بود

که سراغ سایه را از خورشید می گرفتم

و سراغ تو را

از وسعت دور دریا ها

سراغ قدم هایت را از راه هایی میگرفتم

که هرگز تو را

حتی به خواب عبور هم ندیده بودند

تقصیر من بود که نامت را با عطر ستاره

بر بالش شب مینوشتم

تا آسمان خواب هایم بوی تو را داشته باشند

تقصیر من بود

که برای آمدنت فال میگرفتم

نباید گره خیال را و خاطره را

از حقیقت تلخ روزمرگی ها باز میکردم

که در رویای آفتابی تو

برای یک عکس عاشق ماندم

تقصیر من بود

که تو را عاشقانه دوست داشتم

حاضر بودم زندگیم را برای با تو بودن بدهم

برای تمامی چیز هایی که تقصیر من بود

معذرت میخواهم

تقصیر من بود


شاید هم


تقصیر من یا تو نیست

 

این روزا همه بجای کمک نگاه می کنند و نهایتا آرزوی ... می کنند شما چطور!

 

کاشکی یکی بود   که بیشتر  از نگاه ... یاد گرفته بود

 

تاتا

 

 

شاید هرگز نیاید

شب جمعست 

واسه هرکس معنی و مفهوم خاصی رو داره 

واسه کارمند شب ...

واسه اهل دل شب ...

واسه تو چی ...


با دقت بخون ببین یاد چی می افتی

روزی ملا نصرالدین دریک حراج شرکت کرد.
یک طوطی را به حراج گذاشته بودند.ملا خیلی هیجان زده بود
ومرتب قیمت پیشنهادی را بالا می برد وبالاخره ملا طوطی را
به قیمت صدویک درهم خرید گرچه می شد آن طوطی را به ده درهم هم خرید.
ملا بعداز پایان حراج از مسئول آن حراجی پرسید:
آیا این طوطی می تواند حرف بزند.
مرد جواب داد:منظورت چیست؟فکر می کنی
چه کسی در حراج با تو رقابت می کرد؟.
نکته:وقتی انسان ناآگاه است به حرف دیگران گوش نمی دهد.
او فقط طبل خودش را میزند.به نسبت خودخواهی ونفس پرستیتان
چپاول می شویدوبه همان میزانی که از شر خودخواهی ونفس
رها شده باشید امن وامان خواهید ماند...
مردم نمی دانند کجا می دوند چون بیدار وهوشیار نیستند.
آنها به سادگی راه می روند وحرکت می کنند
چون جمعیت واکثریت در حال راه رفتن است.
هر قدم را آکاهانه بدارید.نسبت به جائی که می روید اگاه باشید... 
 

 

 

 

 

 

 

 حتما باید سرت به سنگ بخوره

شاید وقتی صدای شکستن سرتو احساس کنی که دیگه فرصت جبران داشته باشی و توان جبران نه