روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

مرا ببخش

مرا ببخش بخاطر تمام حرفهایی که به تو نگفتم
مرا ببخش بخاطر نداشتن واژه هایی زیبا تا ثابت کنم
که همیشه با خود و با تو صمیمی خواهم بود
و اگر نمی توانی آنرادر عشقم حس کنی
پشیمان هستم که به اندازهء کافی نثارت نکردم

اما بخاطر عشق خود پشیمان نیستم
بخاطر احساس خود نیز پشیمان نیستم
آنگونه که دستانت را لرزان ساختم و قلبم می شتابد
چیزی را پس نخواهم داد

چرا که با عشق تو هزاران زندگی را در یک زندگی گذرانده ام
و هرگز نمی توانم
برای عشق پشیمان باشم
شاید ساعاتی تو را غمگین کرده ام
اما به تمامی آن خاطرات می اندیشم

می دانم که می بایست می یافتم
بهترین را برایت
و اکنون قول خواهم داد
و اگر این را در چشمانم نمی بینی
در باقی زندگیم پشیمان خواهم بود

همه ما اشتباه می کنیم
مهم نیست که چقدر سخت تلاش می کنیم
اما قلبها می شکنند
هنگامیکه پشیمانی به سراغمان می آید
و ما یکدیگر را به دلیلی نمی بخشیم








اینم آخرین کلام:

پشت احساس عمیق دل من شهری از جنس دل است که اگر پا بگذاری آنجا روی هر خشت و گلش نام خودت رابینی




تاتا