دوست من سلام
اومدم واسه همیشه باهاتون خداحافظی کنم . این بار دیگه واسه همیشه حسین میره
دلم میگیره این جوری حرف میزنم اما دیدم ,فکر کردم وتصمیمم رو گرفتم
خدا جای اونی که ازم گرفت یکی از فرشته هاشو بهم داد . اما این قدر تو مشکلات غرق شده بودم که به اون فرشته خیلی خیانت کردم. آخه به این خیانت ها عادت کرده بودم اما دیگه بسه!
نمی خوام با حماقتم اونو از خودم برنجونم
این دیگه فکر نداره
باید عمل کرد
حالا که به نبودن ها عادت کردیم
حالا که به ندیدن ها عادت کردیم
حالا که به نشنیدن ها عادت کردیم
...
بزار به زندگیه جدید عادت کنیم
میدونم سخته
اما الان هم دارم همونجوری زندگی می کنم
الان که دارم اینو می نویسم از یه کله شق یه جواب دیدم واسم جالب بود دلم پر بود اما این جواب سر ریزش کرد
آره ازت میترسم
میترسم چون فراموش کردم یه روز این وب رو زدم که از نامردیه خودم بنالم
اما حالا دارم با بیرحمی تموم هم تکرارش میکنم هم فشار روحیش بیشتر شد
آخه میبینم داره همون داستان تکرار می شه اما این بارهم ته این داستان ناراحتم میکنه هم داستان قبلی ...
می دونستم دوستیم تا نداره اما خودم تا شده بودم و خبر نداشتم .
واسه همه اذیت هام منو ببخشید .نفرینم نکن چون نفرینت میره تو نوبت آخه جلوتر از تو هم ...
واسه دوستیمون یه نشونه بزار تا هر بار یادش افتادی همه بدی هام یادت نیاد.حداقل یادت بیاد دلم خندتو دوست داشت
به شنیدن صدات عادت کرده بودم به دیدنت حتی عکس هات عادت کرده بودم به بهونه گیری هات مخصوصا وقتی قرار بود (عکس)
و...
یه روز با تاکید گفتم من فقط می دونم هر چی باشم آدم بدی نیستم .تو دلم به خودم میگفتم من آدم خوبی ام اما خیلی وقته فهمیدم معنی او جمله اینجوری کاملتره
من آدم خیلی بدی نیستم اما مطمئنم بدم
قدر هیچ چیزی رو نمی دونم تا از دست بدمش
میترسم ادامه بدم میترسم دلم خالی بشه و باز همون راهو ادامه بدم
واسه همین با یه دل پر از پیشتون میرم
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
...
حالا می شه واسه من گفت:
حالا با یه دل پر چیکار میکنه
و باز هم دلم تنگ است ...
خیلی تنگ
خیلی