پنداشت اگر شبی بسر مستی
در بستر عشق او سحر کردم
شب های دگر که رفته از عمرم
در دامن دیگران بسر کردم
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی وسرورم را
این روزا همه از این حرف ها می زنند شما چطور!
برمی گردم تاتا
این شعر فروغ فوق العاده است
حالا مطمِئنم که عاشق شده ام
پنجره را که می گشایم
چشم اندارها زیباست
کوه ها دیگر لخت و بیهوده بنظر نمی آیند
کشتزارها و جنگل ها
سرشار از بهاری دل انگیز اند
باغ ها پر از واژه "دوستت دارم "
صدای زنجره ها بهترین موسیقی
و نگاه گربه همسایه
چقدر مهربان و صمیمی است
خط های باریک جاده هم
هرکدام به جائی منتهی می شود
که قلبی در آن می تپد
* * * *
تو هم اگر عاشقی
دو باره پنجره را باز کن
تا دیدنی های جا مانده را
در کشوی چشمهایت جای دهی
حالا
چشمها را ببند
تا برای همیشه
در درونت ماندگار شوند
غرور وقتی قشنگه که قربانی عشق بشه...
شادی و سرور وقتی قشنگه که با معشوق باشه...
از " عشق" گفتن شهامت می خواهد
پشت میله های دوستت دارم
همیشه
قطره هائی سرخ می چکد
سلام آرش جووونم
خوبی پیشی ؟؟؟؟ این چند وقته که نتونستم بیام نت حسابی دلم برات تنگییییده
شما چطور ؟!!!