روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

روزگار غریب

خاطرات روزمره زندگی پر پیچ وخم

دوست دارم شادی تو رو دوباره ببینم نگو که این جرمه!؟

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

تصور کن :  

تو با نزدیک ترین دوستت(پسر یا دختر فرقی نمی کنه) توی هوای سرد (بیرون برف میاد) نشستی توی یه تریای دنج وبا کلاس. باهاش خلوط کردی و یا داره واسط مثل دوم خاطره می گه یا خاطره می شنوه.

تو بخاطر دلیل نامعلومی ادکلن تند باکلاسی (عطر ...) رو بجای اسپری به اشتباه روی خودت خالی کردی . دوستت هم به همین خاطر دائم در حال عطسه کردنه و تو هم هی خجالت می کشی...

تو داری زیر لب این متن فوق العاده زیبا ودلنشین (با اجازه از صاحب اثر) رو زمزمه می کنی که  " فنجان های خالی رو که نگاه می کنم گلویم بخاطر قهوه هایی که با تو نخورده ام چقدر می سوزد !!! {با کمی تحریف} " در همون حال یه دختر بچه آدامس فروش که از شدت سرما صورتش سرخ شده میاد داخل تریا  و جلوی تو می ایسته و با نگاهی معصومانه ازت می خواد که ازش آدامس بخری  

دستت رو که جلو می بری آدامس برداری دختر بچه معصوم رو بخاطر بوی تند ادکلنت به عطسه کردن وادار می کنی و... اون دوست بیرحمت هم موضوع خنده شو پیدا می کنه ودختربچه با دلی شکسته و با نگاهی معصومانه به تو خیره می شه ؟؟؟

اگه دوست داری نگاه معصومانشو ببینی و دلت ... اینم لینکش اما حتما بعد از دیدن عکس نظر بده

<tanx>

  لینک عکس نگاه معصومانه دختر آدامس فروش بعد از عطسه

نظرات 9 + ارسال نظر
عاعشق ناشناس یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:05 ق.ظ

آرش جان متن را قشنگ آمدی اما در عکس یه ضد حال زدی که حال منو عوض کرد .. البته ممکنه بخندی .. اما منظور از هر نوشته باید کسب معرفت باشه ..
روی هم دمت گرم حیفه این متن با این عکس همخوانی داشته باشه ..

بهار یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ق.ظ http://bahar77.blogfa.com

خیلی زیبا بود و تاثیر گذار باید استینتو دستمال میکردی براش تا دل شکستش رو مرحمی بشه. حتما این کارو کردی

آزاده(شب شعر) یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:11 ق.ظ http://blank-verse.blogfa.com

همیشه نصف و نیم خندیدیم
همیشه نصف و نیمه گریستیم
همیشه ذهنم آخر را از اول
نیمه اول را هم
از
آخر
بجای اینکه مزرعه را سبز
آهن پاره ای به دست گرفتیم
بر سر یکدیگر
تا بر چمن سبز
خون سرخ جاری شود
و باز
بجای سبز
سرخ
و باز مثل روز اول
نصف و نیمه خندیدیم

آزاده(شب شعر) یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ق.ظ http://blank-verse.blogfa.com

نظری که دادم رو با دقت بخونی ها...
سعی کنین یه کم کمتر عطر بزنین خوب :-)

فرشته جهنمی یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:21 ق.ظ http://angle-of-beauti.blogfa.com

آی دخترک کوچک
که معصومیت در چشمانت موج می زند...
قلک بغض هایم را که بشکنم
باز ناز تو را خواهم خرید...
و یک بسته مداد رنگی...
و با هر رنگش...
باز...ناز تو را خواهم کشید...
به نظرم قشنگترین قسمت همون عکس بود...به شرطی که آدم فقط به چشمای معصومش نگاه کنه...
ممنون دوست خوب فرشته جهنمی

حورا یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ق.ظ http://hura_0.persianblog.ir

آررررررررررررررررررررررررررررررررررش دلم بهم خورد با این عکست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حورا یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ق.ظ http://hura_0.persianblog.ir

حالا سلام ...
کشتمت صبر کن! داشتیم با همکارا چای و کیک میخوردیم متننت و بلند بلند خوندم کلی دلشون گرفت بعد که عکسو دیدیم راه گلومون گرفت.

حورا یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:41 ق.ظ http://hura_0.persianblog.ir

آرش جان خوشحالم برات خوشحالم خیلی خوشحال !
مراقب خودت باش! الان کارم رو انجام بدم بعد دوباره میام .

سرخ یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:59 ب.ظ http://sorkh.blogsky.com

سلام. برای اولین بار توی زندگی وبلاگیم چهار ساله شدم.
جشن تولدی در کار نیست. چراکه با این وضعیت مالی خودم و مردم فقط خرج اضافیه.
خوشحال میشم بیای یه دقیقه دور هم باشیم.
همین + بوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد