من چه خوشبختم که سالها روزگاری با تو داشتم
یادمه که با چه شوقی سر رو شونه هات میذاشتم
کاش می شد بازم ببوسم اون دو دست مهربونت
اسممو یه بار دیگه میشنیدم از زبونت
اشکامو تو پاک میکردی کاش برای بار آخر
من صدات میزدم و باز تو میگفتی جان مادر
کاش میشد حتی یه لحظه در کنار تو بشینم
اگه تو بودی میگفتی نذار اشکاتو ببینم