غریب است
دوست داشتن..و
عجیب تر از آن است
دوست داشته شدن... وقتی
میدانیم کسی با جـان و دل
دوستمان دارد ... ونفسها و صدا
و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتــر
ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر
، ما بی رحمتر تقصیر از ما
نیست ,تمامیِ قصه هایِ
عاشقانه، اینگونه
به گوشمـــان
خوانــده
شدهاند
دلم
تنگ است
دلم برای لحظه های با تو
بودن تنگ است برای نگاه های مبهمت
و برای لمس دستهای دور از دسترست دلم تنگ است
وقتی که دورترین فاصـــــــــــــله ها کمترین فاصله از توست
من به اندازه یک وجب از فهمم
این را فهمیدم که سکوت دم شب
چه بسا بدتر است از گناه دم صبح تا هزار رو یک شب
من اگر برخیزم و صدایی بزنم
که اهای فهمیدم این سکوت یعنی ظلم
لااقل شب به سکوت می خوابم
یاد من می آید
هر که مبصر می شد با گچ قرمزی روی تخته
در کنار نام بدهای کلاس جمله ای حک می کرد:
«هر که با استاد نیست ادم نیست»
تو سری می خوردیم
وعده مان می دادند چوب از چوب معلم گل تر؟
درس دهقان فداکار باز هم منحل شد
زنگ انشا بازهم با ریاضی حل شد
نمره انضباط همگی از دم بیست
هرکه حرفی میزد نمره اش ....
این که خیلی خوب بودهرکه اعتراضی میکرد
مشتی میخورد که انگار او فقط ادم نیست
من که عادت کردم پشت دستی خوردن
تو اگر خاموشی
نمره ی ننگینت تا ابد از دم بیست...
عروسکش را خیلی دوست داشت با اینکه دیگر بزرگ شده است
با اینکه آن را بالای قفسه کتابهایش گذاشته و دور از دسترس است.
خیلی دوستش دارد و همیشه با او حرف می زند.
چون او هم معنی تنهایی را می فهمد...
همیشه سبز می خشکم همیشه ساده می بازم
همیشه لشگر اندوه به قلب ساده ام می تازد
باور کن تنهایی بهتره(حتی تو این شرایط که کسی رو نداری به کمکش دل ببندی)
تاتا