خوب اومدم
نمی دونم بعد از این همه وقت باید با چه پستی شروع کنم
اما سعی می کنم خوب باشه
اول از همه باید بگم که کلا روزگار کثیفی شده دروغ به همه جاها رسیده البته بود هر چی بهش بیشتر فکر میکنم نکته های جدیدی ازش پیدا میکنم
بعضی وقت ها به این همه دروغ می خندم
بعضی وقت ها هم
از بالا که به قضیه نگاه بکنید می بینید که چقدر حقیریم که واسه ... این همه در تکاپویم که ...
خلاصه بگذریم
به این عکس خوب نگاه کنید
نگاه این مجسمه چیو یادت می اره ؟
هر چی به ذهنت رسید واسم بگو تا ببینی چقدر تفاوت ها که نادیده گرفته می شند
ادمه خوبی بنظر نمی رسه از اینجوری خاک کردنش هم حتی یک ذره هم دلت نمیگیره
یاده این جمله افتادم
من
مرگ را دیدم
در میان درختان عریان ،
چون فقدانی.
نمی توانستم باورش کنم.
دشوار است آیا
تصور یک صورت یا دهان
برای یک روح ؟!
تو چی داری واسه گفتن؟؟؟
سلام دوستان خوب من
بعد از خیلی وقت ها اومد
p.s: نترس ادبیاتم اینقدر بد نیست نوع جدیدی از نوشتاره که احساس میکنم مفهومو بهتر می رسونه
به همین زودی ها برمیگردم
البته نه توی این وبلاگ سعی میکنم توی یه سایت باشه که دارم طراحیشو تمام میکنم
که قابلیت هاش اینقدر باشه که بشه ازش ....
گذشت ه ها گذشت ه
برمیگردم
حتما
حرف زیاده نگاهم هنوز همونجوریه
انتقادی شدید
شاید یه روز ...
تا تا
سخته ولی باور کن
اومد اونی که همیشه خودمو ازش ترسوندم
اومد سرم
اومد
دارم میرم سربازی اونم یه جای دور و سرد (تبریز)
اومدم به رسم رفاقتی که داشتیم ازت خداحافظی کنم
سخته خداحافظی اینجوری
البته دیگه همه خودمونی هستند همه عین خودم شدند یا درک میکنند یا احتیاجی به درک نمی بینند...
اگه دیگه خبری ازم نشد که همه بدیها و دروغ ها و... به مهربونی های زیادتون ببخشید
شاید هرگز نباشم ...
ببخش نه به این خاطر که من بخشیدمت چون تو لایق بخشیدن بودی چون شاید ... منم باشم
این هم رسم قشنگی از اون رسم های قشنگ روزگار غریب