غریب است
دوست داشتن..و
عجیب تر از آن است
دوست داشته شدن... وقتی
میدانیم کسی با جـان و دل
دوستمان دارد ... ونفسها و صدا
و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتــر
ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر
، ما بی رحمتر تقصیر از ما
نیست ,تمامیِ قصه هایِ
عاشقانه، اینگونه
به گوشمـــان
خوانــده
شدهاند
دلم
تنگ است
دلم برای لحظه های با تو
بودن تنگ است برای نگاه های مبهمت
و برای لمس دستهای دور از دسترست دلم تنگ است
وقتی که دورترین فاصـــــــــــــله ها کمترین فاصله از توست
لحظه هایم خیس می شوند...
و نگاه بی قرارم
از تن خسته جدا می شود!
نه توهم نیست...
این باران محبت توست که بر سرم می بارد...
و تمام حجم دلم را
پاک می کند
از هر آنچه غیر از تو
در درونش خانه کرده...
.
اهل کدام نیم کره ای؟
که فاصله ات اینقدر نزدیک اما دوری...
فرسنگ ها هم که راه بروم...
حوالی این کره را هم که بچرخم...
باز کره مریخی چشمانت خانه من است...
اهل کدام نیمکره ای
که آسمان بالای سرت
گهگاهی جایش را به تو می دهد
و تو سایه بالای سرم می شوی...
با تو
پرنده شدن
چه آسان است...
به ستاره ها سپرده ام
وقتی که بیایی
آمدنت را
با نسیمی
به مشرقی ترین نقطه دلم نوید بدهند...
تو که بیایی
سیاهی شب چشمانم را به تو هدیه می دهم...
به شرطی که
اندوه چشمانت را فقط به من بدهی!
تو که بیایی
گل برایت نمی آورم
خودم شکوفه می شوم
آرام آرام روی قرص ماه صورتت
سر می خورم...
تو که بیایی
کودک می شوم...
چون کودکی که تازه به جهان چشم گشوده...
پس بیا و مهر را در گوشم اقامه کن!
برای نگاه های مبهمت
و برای لمس دستهای دور از دسترست دلم تنگ است
وقتی که دورترین فاصـــــــــــــله ها کمترین فاصله از توست...
همین... چقدر موزیک وبتو دوس دارم. آرومم میکنه
از پرده برون آی دلم غرق تماشاست...
تقصیر دلم نیست...تماشای تو زیباست...