من به اندازه یک وجب از فهمم
این را فهمیدم که سکوت دم شب
چه بسا بدتر است از گناه دم صبح تا هزار رو یک شب
من اگر برخیزم و صدایی بزنم
که اهای فهمیدم این سکوت یعنی ظلم
لااقل شب به سکوت می خوابم
یاد من می آید
هر که مبصر می شد با گچ قرمزی روی تخته
در کنار نام بدهای کلاس جمله ای حک می کرد:
«هر که با استاد نیست ادم نیست»
تو سری می خوردیم
وعده مان می دادند چوب از چوب معلم گل تر؟
درس دهقان فداکار باز هم منحل شد
زنگ انشا بازهم با ریاضی حل شد
نمره انضباط همگی از دم بیست
هرکه حرفی میزد نمره اش ....
این که خیلی خوب بودهرکه اعتراضی میکرد
مشتی میخورد که انگار او فقط ادم نیست
من که عادت کردم پشت دستی خوردن
تو اگر خاموشی
نمره ی ننگینت تا ابد از دم بیست...
بعد از سال ها بی ایمانی ،
مــســلمانــم کرد
خـیـال تــو
...
آه اگــــر از پی امروز بود فردایی !
...
با حال بود
اگر ماه بودم،
به هر جا که بودم،
سراغ تو را از خدا می گرفتم...
و گر سنگ بودم،
به هر جا که بودی،
سر رهگذار تو جا می گرفتم....
اگر ماه بودی،
به صد ناز
شاید،
شبی بر لب بام من می نشستی...
و گر سنگ بودی،
به هر جا که بودم،
مرا می شکستی...!