تصور
کن اگه حتی تصور کردنش سخته
تصور کن :
تو
با نزدیک ترین دوستت(پسر یا دختر فرقی نمی کنه) توی هوای سرد (بیرون برف میاد)
نشستی توی یه تریای دنج وبا کلاس. باهاش خلوط کردی و یا داره واسط مثل دوم خاطره می
گه یا خاطره می شنوه.
تو
بخاطر دلیل نامعلومی ادکلن تند باکلاسی (عطر ...) رو بجای اسپری به اشتباه روی خودت
خالی کردی . دوستت هم به همین خاطر دائم در حال عطسه کردنه و تو هم هی خجالت می
کشی...
تو
داری زیر لب این متن فوق العاده زیبا ودلنشین (با اجازه از صاحب اثر) رو زمزمه می
کنی که " فنجان های خالی رو که نگاه می کنم گلویم بخاطر قهوه هایی که با
تو نخورده ام چقدر می سوزد !!! {با
کمی تحریف}
" در همون حال یه دختر بچه آدامس فروش که از شدت سرما صورتش سرخ شده میاد داخل
تریا و جلوی تو می ایسته و با نگاهی
معصومانه ازت می خواد که ازش آدامس بخری
دستت
رو که جلو می بری آدامس برداری دختر بچه معصوم رو بخاطر بوی تند ادکلنت به عطسه
کردن وادار می کنی و... اون دوست بیرحمت هم موضوع خنده شو پیدا می کنه ودختربچه با
دلی شکسته و با نگاهی معصومانه به تو خیره می شه ؟؟؟
اگه دوست داری نگاه معصومانشو ببینی و دلت ... اینم لینکش اما حتما بعد از دیدن عکس نظر بده
<tanx>
آرش جان متن را قشنگ آمدی اما در عکس یه ضد حال زدی که حال منو عوض کرد .. البته ممکنه بخندی .. اما منظور از هر نوشته باید کسب معرفت باشه ..
روی هم دمت گرم حیفه این متن با این عکس همخوانی داشته باشه ..
خیلی زیبا بود و تاثیر گذار باید استینتو دستمال میکردی براش تا دل شکستش رو مرحمی بشه. حتما این کارو کردی
همیشه نصف و نیم خندیدیم
همیشه نصف و نیمه گریستیم
همیشه ذهنم آخر را از اول
نیمه اول را هم
از
آخر
بجای اینکه مزرعه را سبز
آهن پاره ای به دست گرفتیم
بر سر یکدیگر
تا بر چمن سبز
خون سرخ جاری شود
و باز
بجای سبز
سرخ
و باز مثل روز اول
نصف و نیمه خندیدیم
نظری که دادم رو با دقت بخونی ها...
سعی کنین یه کم کمتر عطر بزنین خوب :-)
آی دخترک کوچک
که معصومیت در چشمانت موج می زند...
قلک بغض هایم را که بشکنم
باز ناز تو را خواهم خرید...
و یک بسته مداد رنگی...
و با هر رنگش...
باز...ناز تو را خواهم کشید...
به نظرم قشنگترین قسمت همون عکس بود...به شرطی که آدم فقط به چشمای معصومش نگاه کنه...
ممنون دوست خوب فرشته جهنمی
آررررررررررررررررررررررررررررررررررش دلم بهم خورد با این عکست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا سلام ...
کشتمت صبر کن! داشتیم با همکارا چای و کیک میخوردیم متننت و بلند بلند خوندم کلی دلشون گرفت بعد که عکسو دیدیم راه گلومون گرفت.
آرش جان خوشحالم برات خوشحالم خیلی خوشحال !
مراقب خودت باش! الان کارم رو انجام بدم بعد دوباره میام .
سلام. برای اولین بار توی زندگی وبلاگیم چهار ساله شدم.
جشن تولدی در کار نیست. چراکه با این وضعیت مالی خودم و مردم فقط خرج اضافیه.
خوشحال میشم بیای یه دقیقه دور هم باشیم.
همین + بوس